مصاحبه منتشرنشده با مرحوم آیت الله اعلمی/ سر سفره آقای قاضی، فقط نان و چای بود
تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۰۷۷۱۳۰
شرایطمان طوری بود که حتی فرشی زیر پایمان نداشتیم. صبحانه فقط نان و چای میخوردیم و پنیر سر سفرهمان پیدا نمیشد. زندگیمان با شهریه طلبگی و پول نمازهای استیجاری که میخواندم، میگذشت. از نگاه من و حاج خانم،در تربیت بچهها اصل بر تقوا، لقمه حلال و نماز اول وقت بود.
مجله فارس پلاس؛ مریم شریفی: حالا دیگر جمعشان جمع است و حتماً حالشان خوبِ خوب.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حالا دو سه روزی است آیتالله «ابوالحسن اعلمی اشتهاردی» به فرزندانش، شهیدان «محمدباقر و مهدی اعلمی» و دامادش، شهید «علیرضا قدمی» ملحق شده و آن دیدار پر از نور و برکت هم برای ما به خاطرهای عزیز تبدیل شده است. این روزها فرصت مغتنمی است برای بازخوانی صحبتهای شیرین این پدر مهربان که حالا مهمان فرزندان شهیدش است. با ما در این تجدید دیدار، همراه باشید.
اولین عکس آیت الله «ابوالحسن اعلمی اشتهاردی» پس از معمم شدن، اوایل دهه30، مشهد مقدس
شاگردی امام (ره)؛ پاداش هجرت از اشتهارد به قم
میخواستم از ناگفتهها بگوید و آیتالله اعلمی هم برای روایت داستان زندگیاش به دو سه نسل عقبتر برگشت، شاید به 200 سال قبل، به آن سالهایی که خاندان اعلمی اشتهاردی، شهره عام و خاص بودند به تقوا و جایگاه علمی و فقهیشان: «تحصیل علوم دینی در خانواده ما، ریشه و سابقه طولانی داشت. پدربزرگ پدرم، آیتالله «ابوالحسن اعلمی اشتهاردی»، مجتهدِ صاحب رساله بود. پسر او، یعنی پدربزرگم، «شیخ موسی» هم عالم برجستهای بود و محکمه داشت و در آن روزگار، مثل قاضی حکم میداد. من هم از مشی پدرانم تبعیت کردم. اینطور بود که گواهی ششم ابتدایی را که در سال 1329 گرفتم، با اینکه میتوانستم با همان مدرک، معلم هم بشوم، تصمیم گرفتم وارد حوزه علمیه شوم.
آیت الله اعلمی، نفر اول از سمت راست
بعد از سه سال که در حوزه علمیه اشتهارد تحصیل کردم، به حوزه علمیه قم رفتم. شاگردی در محضر علمای طراز اول، اتفاق بزرگ این دوره از زندگی من بود. در حوزه علمیه قم، توفیق پیدا کردم در جلسات درس بزرگانی مانند امام خمینی(ره)، آیتالله العظمی بروجردی و آیتالله العظمی گلپایگانی شرکت کنم. همین آموزهها هم کمک کرد مدتی بعد بتوانم در مدرسه آیتالله گلپایگانی شروع به تدریس کنم.»
آیت الله اعلمی در زمان مسئولیت در همدان در کنار شهید «حسین همدانی»
از محراب نماز جمعه تا دیوانعالی کشور
پیروزی انقلاب اسلامی، فصل جدیدی در زندگی این عالم بزرگوار رقم زد. حالا باید آموختههایش در حوزه علمیه را در میدان عمل، در امور اجتماعی و بعد در جایگاه قضاوت به کار میگرفت، درست مثل اجدادش: «بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیت امامت جمعه شهر اشتهارد برعهده من گذاشتهشد و تا 10 سال در جایگاه امام جمعه در خدمت مردم این شهر بودم. در همان ایام بنابر مسئولیتهایی که به من واگذار شد، وارد امور قضایی شدم. در سال 1358 بود که شهید آیتالله بهشتی مسئولیت مهمی برای من درنظر گرفتند. در آن مقطع، حکم ریاست دادگاه انقلاب استان همدان توسط ایشان و شهید قدوسی به من ابلاغ شد. اما این پایان کار نبود. بعد از اینکه 3 سال در این جایگاه خدمت کردم، به ریاست شعبه دوم دیوانعالی کشور منصوب شدم. سالهای بعد هم در دستگاه قضا به خدمت ادامه دادم و تا بازنشستگی در همین مسیر بودم.» صحبتهای حاج آقا که به اینجا رسید، تازه توجهم به دور و اطرافم جلب شد؛ به خانه ساده حاج آقا اعلمی که در محلهای حوالی بزرگراه نواب قرار گرفتهبود و به چشم ظاهربین، شاید هیچ تناسبی با کارنامه بلندبالای او در دستگاه قضا نداشت. اما اهلش میدانند در و دیوار همین خانه ساده شهادت میدهند بر سلامت زندگی و شغلی این مرد شریف.
ایت الله اعلمی در کنار خانواده
مگر عروسی مهریه هم میخواهد؟!
«22 ساله بودم که به پیشنهاد یکی از اقوام و با رضایت پدر و مادرم، با دختر یک خانواده محترم ازدواج کردم؛ به سادهترین شکلی که فکر کنید.» حاج آقا اعلمی که اینقدر مختصر و مفید از یکی از بزرگترین اتفاقات زندگیاش گفت، به حاج خانم «فاطمه لطفی»، همسر بزرگوارشان متوسل شدم و ایشان لبخندبرلب گفت: «من 16 ساله بودم که خانواده حاج آقا به خواستگاریام آمدند. همهچیز هم در همان جلسه تمام شد. آنقدر 2 خانواده از همدیگر خوششان آمدهبود که هیچکدام برای دیگری شرطی نگذاشتند. اینطور بود که همگی با 3 صلوات رضایتشان را با این وصلت اعلام کردند. اگر عمویم پا پیش نمیگذاشت، حتی درباره مهریه هم صحبتی نمیشد! بالاخره همه قبول کردند با مهریه 700 تومان، خطبه عقدمان جاری شود.»
از حاج خانم درباره علت دوام 56 ساله این زندگی مشترک که پرسیدم، گفت: «حاج آقا هیچوقت کاری نکرده که از ایشان دلگیر شوم. بهطور کلی هیچوقت اهل قهر و کینه نبودهایم و نسبت به هم گذشت داشتهایم. حاج آقا همیشه شوخطبع و خوش اخلاق است. همیشه با بچهها دوست بوده و هیچوقت در تربیت آنها از دعوا و تنبیه استفاده نکرده. مثلاً هیچوقت ندیدم حاج آقا بچهها را مجبور به انجام واجبات کند. خودش عمل میکرد و بچهها هم غیرمستقیم از ایشان الگو میگرفتند.»
آیت الله اعلمی و فرزندان- شهید «محمدباقر اعلمی»، نفر اول از سمت چپ
بابا! خانهمان را بفروشیم بدهیم به فقرا...!
پدر، همیشه از خودش برای فرزندانش میگذرد. مرحوم آیتالله اعلمی هم خیلی زود از روایت داستان خودش کانال زد به ماجرای داستان پسر ارشدش؛ نوجوان جوانمردی که آینده پرتبوتابی در انتظارش بود: «یک سال بعد از ازدواجمان، خداوند «محمدباقر» را به ما داد. همانقدر که رابطه پدر و پسریمان صمیمانه بود، محمدباقر به همان اندازه حواسش به حفط احترام من هم بود. آن پسر کمسنوسال، اخلاق و رفتار خاصی داشت. از من بپرسید، میگویم در همان نوجوانی، جوانمرد بود. همیشه فکر و ذکرش کمک به دیگران بود. هر روز میآمد و میگفت: فرشمان، خانهمان و... را بفروشیم، بدهیم به فقرا. خودش هم در این راه، پیشقدم بود. یک مدت جایی برای کارگری میرفت اما میدیدیم هرچه کار میکند، باز هم پولی ندارد. عاقبت معلوم شد همه پولهایش را به نیازمندان و همکارانش که فقیر بودند، هدیه میدهد. یادم نمیرود یک بار برایش کتوشلوار خریدهبودم اما هرچه اصرار کردیم، حاضر نشد آن را بپوشد. دلیلش را که پرسیدیم، گفت: بابا من از دوستانم خجالت میکشم. آخه بعضی از آنها وسعشان نمیرسد کتوشلوار بخرند.»
شهید محمدباقر اعلمی، نفر اول از سمت راست
دوچرخهای که زیر زنجیرهای تانک، له شد...
«محمدباقر هم مثل پدرانش لباس طلبگی به تن کرد. در قم مشغول درس و بحث بود که مبارزات انقلاب بالا گرفت. حالا دیگر محمدباقر در صف اول حرکتهای ضدحکومتی بود. شدهبود سردسته تظاهراتهای محله «شیخون». ساواک هم شناساییاش کردهبود و یکبار که سوار دوچرخه بود، گرفتار آنها شد. دوچرخهاش را زیر زنجیرهای تانک، له کردند و پایش را با ضربه سرنیزه! مجروح کردند. با وجود آن جراحت شدید، او را به بازداشتگاه بردند. آزاد که شد، مستقیماً به بیمارستان رفتیم تا به وضعیت پایش رسیدگی کنند. وقتی پزشک گفت: مورد خاصی نیست، زود خوب میشوی، محمدباقر بهجای اینکه خیالش راحت شود، با ناراحتی گفت: کاش شهید میشدم...»
از دیگر ماجراهای جذاب محمدباقر در دوران مبارزه این بود که یکبار در اثنای درگیریها، با چند نفر از دوستان انقلابیاش به خانهای پناه بردهبودند. مامورانی که آنها را تعقیب میکردند، محل اختفایشان را تشخیص دادند و با حمله به آن خانه، شیشههایش را شکستند. آن ماجرا تمام شد اما محمدباقر چند روز بعد به آن محله و آن خانه برگشت. او میخواست خسارت شیشههای خانهای را که در درگیری آنها با ماموران شکستهبود، به صاحبخانه بپردازد.
شهید «محمدباقر اعلمی»/تولد:1339/شهادت:1358/جوانرود-کرمانشاه
امام(ره) به وصیتنامه محمدباقر عمل کرد!
«انقلاب که به ثمر رسید، محمدباقر لباس سپاه به تن کرد. وقتی خبردار شدم که برای مقابله با غائله کردستان، عازم منطقه بود. از یکی از دوستانم شنیدم حتی فرماندهی سپاه قم را هم که به او پیشنهاد شدهبود، رد کرده و حضور در متن مبارزه را انتخاب کردهبود. در همان ایام یک روز در اشتهارد به دیدنم آمد و گفت: بابا! مگه امام(ره) دستور ندادند همه برای مقابله با کومولهها به کردستان بروند؟ پس چرا شما نرفتید؟ گفتم: من اینجا مسئولیت دارم بهعنوان امام جمعه. گفت: ولی من باید بروم. شما هم دعا کنید شهید شوم. گفتم: پسرم! شهادت شایستگی میخواهد. تا این را شنید، سرش را پایین انداخت. اشکش سرازیر شد اما چیزی نگفت. تا دم در رفت، دوباره برگشت و گفت: بابا! دعا یادتان نرود.»
حسرت بزرگ سالهای دور برای پدر زنده شده، حسرت فراق پسری که همان موقع هم یقین داشت شایسته شهادت است: «لحظه خداحافظی محمدباقر، یاد روضه وداع حضرت علیاکبر(ع) افتادم، یاد آن لحظهای که امام حسین(ع) پشت سر او حرکت کرد، نگاهش میکرد و اشک حسرت میریخت... حس غریبی داشتم که به من میگفت محمدباقر دیگر برنمیگردد و همان هم شد. خبر شهادتش را که آوردند، بازار قم 2 روز تعطیل شد. آیتالله العظمی گلپایگانی هم بر پیکرش نماز خواندند. آخر، محمدباقر اولین شهید قم بعد از پیروزی انقلاب بود.
در آن روزها، یک اتفاق به ما آرامش داد. آن ایام امام خمینی(ره) هنوز در قم بودند. بعد از شهادت محمدباقر، ما را به محل استقرار امام(ره) دعوت کردند و ایشان در آن دیدار ما را مورد محبت قرار دادند. وقتی وصیتنامه محمدباقر را در حضور امام خواندند، ایشان خیلی متأثر شدند. محمدباقر نوشتهبود: «از پدر و مادرم میخواهم همه حقوقی که از سپاه گرفته و به آنها دادهام را به حساب 100 امام واریز کنند.» امام(ره) فرمودند: «من هم به این وصیت عمل میکنم.»
شهید «مهدی اعلمی»
شاگرد زرنگ دبیرستان البرز، کارشناس پلهای متحرک اروندرود شد
«مهدی را همه به تیزهوشیاش میشناختند. با قبولیاش در رشته ریاضی در دبیرستان البرز، این موضوع بیش از پیش اثبات شد. او یک مشخصه دیگر هم داشت؛ صوت زیبای قرآن. عادت داشت بچههای محله و مسجد را دور خودش جمع کند و به آنها قرآن یاد بدهد. فکر میکردم سرش با همین چیزها گرم است اما وقتی در مراسم شهادت محمدباقر یک متن خواند و با صدای بلند به برادرش قول داد انتقامش را از دشمن خواهد گرفت، فهمیدم پسر 10 سالهام خیلی بزرگتر از سن و سالش فکر میکند. جنگ که شروع شد، ماجراهای ما و مهدی هم شروع شد. از او اصرار بود و از ما مخالفت. با جبههرفتنش مخالفت نداشتیم فقط میگفتیم: بعد از شهادت برادرت، دل ما به تو خوش است. حرف او هم فقط یکی بود. میگفت: هرکس به جای خودش. برای گرفتن مجوز اعزام حتی شناسنامهاش را هم دستکاری کرد اما وقتی ناراحتی مرا دید، بدون رضایتم کاری نکرد. آنقدر منتظر ماند تا خودم راضی شوم.»
شهید مهدی اعلمی/تولد:1349/شهادت:1365/عملیات کربلای5-شلمچه
برای حاج آقا، روایت داستان پسران قهرمانش، احلی من العسل بود حتی وقتی از سالها چشمانتظاری میگفت: «هیچکس نمیدانست چه کارهای بزرگی از آن رزمنده نوجوان برمیآید. مهدی با وجود کمسنوسالی، توانست در کارهای مهندسی در منطقه فاو برای آمادهسازی پلهای متحرک روی اروندرود مشارکت و همه را متعجب کند. دیگر بعد از آن، دست از جبهه نکشید تا بالاخره رفت پیش برادرش. خبر شهادت مهدی را بدون پیکرش آوردند. میگفتند پاتک سنگین دشمن همهچیز را به هم ریختهبود. اینطور بود که دیدار ما و مهدی 15 سال به تأخیر افتاد. سال 1379 بود که بقایای پیکرش را آوردند و چشمانتظاری ما تمام شد.»
آیت الله اعلمی در کنار همسر
با نان «خالی» اما «حلال»، تا قلّه رفتند
مشتاق بودم از راز عاقبتبخیری پسران خانواده بپرسم که انگار حاج آقا اعلمی سئوالم را از چشمانم خواند و گفت: «حقیقتی که من به آن رسیدهام، این است که مال فراوان پدر، نمیتواند عامل سعادت و عاقبتبخیری بچههایش شود. خود ما تا سالها در شرایط بسیار نامناسب مالی زندگی میکردیم. شاید باور نکنید اما شرایطمان طوری بود که حتی فرشی زیر پایمان نداشتیم. صبحانه فقط نان و چای میخوردیم و پنیر سر سفرهمان پیدا نمیشد. زندگیمان با شهریه طلبگی من و پول نمازهای استیجاری که میخواندم، میگذشت. ما فرزندانمان را در این شرایط بزرگ کردیم. از نگاه من و حاج خانم، در تربیت بچهها اصل بر تقوا، لقمه حلال و نماز اول وقت بود. همیشه به بچهها میگفتم: «هرکس تقوا داشتهباشد، روسفید میشود. خدا او را از گرفتاریها نجات و به او روزی بیحساب میدهد.» و چه روزی خوبی است شهادت...»
آیت الله اعلمی در محل زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری(موزه «عبرت» فعلی)، محل زندانی شدن شهید «علیرضا قدمی»
به داماد زندانیام افتخار میکردم!
«برای تأیید علیرضا برای دامادی خانواده، سوابق مبارزاتیاش کفایت میکرد. آن موقع علیرضا در دانشگاه علامه طباطبایی تحصیل میکرد و از همان زمان دانشجویی، فعالیتهای انقلابی داشت. یکبار وقتی توسط ماموارن ساواک دستگیر شد، کارش به زندان کشید. بعد از آزادی از زندان، از دانشگاه اخراج شد اما دست از مبارزه برنداشت. آخرین بار هم که گرفتار ساواک شد، تا روز 22 بهمن 1357 در زندان بود. جالب است بدانید علیرضا یکی از کسانی بود که با هوشیاریشان مانع فرار افرادی مثل «امیرعباس هویدا»، نخستوزیر معروف محمدرضا پهلوی و «نعمتالله نصیری»، رییس ساواک شدند. آنها که توسط انقلابیون دستگیر شده و همان ایام در زندان بودند، میخواستند در شلوغی و بینظمی حاصل از شور و هیجان مردم برای آزادی زندانیان سیاسی، از زندان فرار کنند اما توسط زندانیانی مثل علیرضا شناسایی و دستگیر شدند.»
دختر آیت الله اعلمی و همسر شهید علیرضا قدمی(شهید قدمی:تولد:1333/شهادت:1367/عملیات مرصاد)
وقتی عروس خانم، مهریه را کم کرد!
یکی از قشنگترین روزهای عمر آیتالله اعلمی، روز عقد دخترش با شهید «علیرضا قدمی» بود. حاج آقا درباره آن روز از آبان ماه سال 1358 اینطور برایمان گفت: «علیرضا (دامادم) 5 سکه برای مهریه تعیین کردهبود اما دخترم مخالفت کرد و گفت: «فقط یک جلد قرآن. چیزی بیشتر نمیخواهم.» البته شهید علیرضا قدمی، یک سری نهجالبلاغه با ترجمه علامه جعفری را به این مهریه اضافه کرد و همان روز هم مهریه دخترم را داد. راستش را بخواهید، من تا امروز چنین عقدی نخواندهام. من سالهاست خطبه عقد تعداد بسیار زیادی از جوانان را خواندهام. میبینم در زمانه جدید، شرایط بهطور کلی دگرگون شده است. من حتی خطبه عقد با 3 هزار سکه هم خواندهام! یک وقتهایی دیگر کاسه صبرم لبریز میشود و میگویم: این دیگر عقد ازدواج نیست. من چنین عقدی را نمیخوانم. این، مقدمه طلاق است. مهریه سنگین، هرگز ضامن بقای زندگی نیست. بعضیها این حرفها برایشان قابل قبول نیست اما بعضیها با توصیههای من حاضر میشوند تا حدی مهریه را کم کنند.»
آیت الله اعلمی(نفر سمت راست) در کنار داماد(شهید علیرضا قدمی) و نوه
رییس آموزشوپرورش، با موتور تردد میکرد
آیتالله اعلمی که چند دقیقه قبل، از زندگی ساده و گاه محقرانه خود و همسرش برایمان تعریف کردهبود، نتوانست از زندگی ساده و خاص دختر و دامادش چیزی نگوید. حاج آقا انگار بخواهد حق دامادش را ادا کند، گفت: «دختر و دامادم خیلی سادهزیست بودند. علیرضا با اینکه بعد از پیروزی انقلاب، رییس آموزش و پرورش منطقه 18 شدهبود، تغییری در زندگیاش ایجاد نشد. مثلاً او بعد از ریاست هم همچنان با موتور تردد میکرد. یکبار وقتی در زمستان دیدم همسر و 2 فرزندش را ترک موتور سوار کرده، گفتم: باباجان حداقل یک ماشین بخر که اینقدر اذیت نشوید. اما قبول نکرد و گفت: با موتور راحت هستیم.»
از توجه عمیق شهید علیرضا قدمی به مسئله بیتالمال هم روایتهای زیبایی نقل شده. میگویند برای انجام کارهای اداری در آموزش و پرورش، یک دستگاه پیکان در اختیار ایشان قرار دادهبودند. شهید قدمی هرگز برای مسائل شخصی از این خودرو استفاده نمیکرد. حتی یکبار که به جلسه با وزیر دعوت شدهبود، با موتورش به جلسه رفت. یکی از افرادی که آنجا بود، به ایشان ایراد گرفت که: «چرا با آن خودروی خدمت به جلسه نیامدی؟ ما این اجازه را به شما میدهیم که از آن استفاده کنید.» شهید قدمی در جواب به او گفتهبود: «شما چه کسی هستید که برای استفاده از بیتالمال به من اجازه میدهید؟ هرچند من برای جلسه آمدهام اما از اینجا باید به خانه بروم و همین رفتن من به خانه با خودروی بیتالمال، ایراد دارد.»
حضور مقام معظم رهبری در منزل آیت الله اعلمی
دلم میخواست عبای آقا را داشتهباشم اما خجالت کشیدم بگویم...
«از یک هفته قبل خانه را برای پذیرایی از مهمانان عزیز آماده کردهبودیم. اعلام شدهبود قرار است رییس محترم بنیاد شهید تشریف بیاورند. آن روز اما اتفاقات عجیبی افتاد. وقتی چند نفر قبل از مهمانان آمدند و یک صندلی طبی در پذیرایی گذاشتند و گوشه و کنار خانه را وارسی کردند، فهمیدم قرار است چه توفیقی نصیبمان شود.»
همه بچه ها و نوه ها را جمع کرد. حتی آنها که عروسی دعوت بودندهم مهمانی شان را کنسل کردند. ششم دیماه سال 1394 بود؛ هم نزدیک ولادت حضرت مسیح(ع) و ایام سال نوی مسیحی و هم میلاد پیامبر اکرم(ص). مقام معظم رهبری طبق رسم هرساله به دیدار 2 خانواده شهید مسیحی رفته بودند. اما انگار بخت با خانواده شهید اعلمی هم یار بود که سومین میزبان رهبری در آن شب سرد زمستانی بودند.
آن روز برای اهالی خانه حاج آقا اعلمی، خورشید 2 بار طلوع کرد. وقتی آقا قدم به خانه آنها گذاشتند، یک بار دیگر آن خانه و بلکه تمام محله، روشن شد. آیتالله اعلمی درباره آن دیدار فراموشنشدنی اینطور برایمان گفت: «از دیدار آقا خیلی خوشحال شدیم. آن روز آقا ما را مورد لطف قرار دادند و گفتند: «شما در این سالها سختیهای فراوانی متحمل شدید. اما اگر فرزندانتان رفتند، شما هم دنبالهرو آنها خواهید بود. آنها جلوی در بهشت میایستند و تا شما وارد بهشت نشوید، داخل نمیشوند. آقا در آن دیدار گفتند: «من بدون تعارف، نشستن پهلوی والدین شهدا و روی فرش آنها و زیر سقف آنها را برای خودم سعادت میدانم. برای خودم مفید میدانم. ما از شماها کسب روحیه و معنویت میکنیم.»
بخشی از سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با خانواده شهیدان «اعلمی»
در این لحظه، حاج آقا مکثی کرد و انگار خاطره جالبی یادش آمدهباشد، با خنده ادامه داد: «در آن دیدار، نوه دختریام (فرزند شهید)، از آقا درخواست کرد انگشترشان را بهعنوان یادگاری به او بدهند. پسرم هم چفیه آقا را برای تبرک خواست. در این میان، من که دوست داشتم عبای آقا را داشتهباشم، دیگر رویم نشد خواستهام را مطرح کنم.»
حضور آیت الله رییسی در منزل آیت الله اعلمی
آقای رییس! یاد خاطرات همدان بخیر...
اما خانه حاج آقا اعلمی، درست یک ماه قبل از رحلت ایشان، مهمان گرانقدر دیگری را به خود دید که بیتکلف و بیتشریفات آمد و دل پدر شهیدان را شاد کرد. آیتالله «سید ابراهیم رییسی»، آمدهبود تا با همکار قدیمیاش دیدار تازه کند و یاد خاطرههای قدیمی را زنده کند. رییس قوه قضاییه و حاج آقا اعلمی از خاطرات شهر همدان گفتند، همانجا که روزگاری با هم همکار بودند. آیتالله رییسی گفت: «من آن موقع، خیلی جوان بودم و کنار حاج آقا اعلمی درسها آموختم...» مرحوم آیتالله اعلمی هم خطاب به رییس قوه قضاییه گفت: «ما بهنیابت از خانواده شهدا خدمتتان دستمریزاد عرض میکنیم و از شما میخواهیم با قدرت، راه مبارزه با فساد را ادامه دهید و دل رهبری و ملت را شاد کنید. از حرفهایی هم که جدیداً زده میشود، نهراسید که خدای متعال با شماست و دعای خیر ما بدرقه راهتان.»
انتهای پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: شهید امام خمینی قم پدر شهید اعلمی رهبر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۰۷۷۱۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مطهری امام
دوازدهم اردیبهشت 1358 ش درحالی که تنها دو_ سه ماهی از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی می گذشت ، یکی از تلخ ترین و خسارت بار ترین حوادث نا گوار برای رهبر انقلاب وآینده نظام جمهوری اسلامی به دست اشقیای از جنس خوارج رقم خورد و «متفکر و فیلسوف و فقیه عالیمقام » حضرت آیت الله مرتضی مطهری (أعلی الله مقامه ) با تیر جهالت و عداوت به شهادت رسید .
مقامی که برای آن عالم ربانی غایت آمال بوده ولی برای رهبر واستاد بزرگ او مصیبتی بسیار سنگین و برای ایران و نظام نوپای آن خسارتی غیر قابل جبران بوده است.
درباره شخصیت ذو ابعاد و جان پاک و افکار و اندیشه متقن و روشنگر استاد شهید بسیار گفته شده و نوشته شده و البته همچنان جامعه و جوانان و همگان نیازمند اندیشه زلال اسلامی او می باشند . اما در این مجال و مقال به نسبت و ارتباط و ارادت و علاقه و اعتماد آن اسلام شناس بزرگ و امام خمینی پرداخته می شود.
استاد شهید سیزدهم بهمن 1298ش متولد شده و در دامن مادر و پدری مؤمن و پاک سرشت و اهل عبادت و خدمت بالید. او در سنین کودکی به مکتب خانه رفت و مراحل اولیه آموزش را آغاز کرد و در حدود سیزده سالگی به حوزه علمیه مشهد عزیمت کرد و حدود دو سال در آن محیط تحصیلات مقدماتی علوم اسلامی را فرا گرفت .
وضعیت حوزه های علمیه در آن دوران گرفتار دیکتاتوری مذهب ستیز رضا خانی بود و سرو سامان مناسبه نداشت و به همین خاطر مرتضای جوان و تشنه ی معارف و حقایق به فریمان برگشتو حدود دو سال با بهره گیری از کتابخانه پدر به تأمل و تفکر واندوختن اطلاعات مذهبی و به ویژه مطالعه تاریخ اسلام اشتغال داشت.
«اغلب کتاب دستش بود و فقط مطالعه می کرد. بعد ها در قم می گفت من هرچه مایه مطالعات تاریخی دارم، مربوط به همان دو سالی است که از مشهد به فریمان برگشتم» (پاره ای از خورشید،صفحه76)
در همان دوران سخت و سیاه که ترکیب دیکتاتوری رضا خان و تحولات سلطه جویانه و زیاده خواهانه جهانی ، جنگ جهانی دوم را رقم زد و ایران به اشتغال متجاوزین در آمد و ملت ایران نمی دانست از فرار شاه ظالم خوشحال باشد و یا از اشغال کشور و قحطی عمومی ناراحت باشد؛ مرتضای جوان در جستجوی دست یابی یا بی گوهری بود که فطرت او بدان سو هدایتش می کرد. یکای از برادران استاد می گوید:« ایشان شش- هفت ماه بعد از فوت مرحوم آیت الله حائری به قم رفت .» (همان، صفحه 76 )
رحلت آیت الله حائری دهم بهمن 1315 بوده و با این حساب آیت الله مطهری در پاییز 1316 به همرا دایی خود مرحوم شیخ علی روانه قم شد و از اینجا بود که عنصر کلیدی اساتید و مربیان بزرگ در شکل دهی به شخصیت این جوان جویای حقیقت و طالب کمال و سعادت به ایفای نقش پرداخت .
سه عنصر والدین - ژنتیک، معلمان و مربیان و محیط که سازنده شخصیت آدمی هستند، برای استاد مطهری به بهترین نحو مهیا گردید و او از پدر و مادری مؤمن و وارسته برخوردار بود که همانها محیطی ایمانی و معنوی برای زندگی این کودک و نوجوان فراهم کردند و به رغم نامناسب بودن محیط عمومی کشور، محیط خانه وخانواده برای مرتضای جویای حقیقت مطلوب و سازنده بود تا اینکه «هجرت» سازنده او به قم رقم خورد و او از پاییز 1316 تا پاییز 1331 به مدت پانزده سال مراحل تحصیل و تهذیب را سپری کرد و از برترین و بهترین الهی مردان در طبقه اساتید کسب فیض کرد. وی گرچه از بزرگانی چون آیت الله حجت و آیت الله محقق داماد هم استفاده علمی کرده است ؛ ولی اثر گذاران اصلی بر شخصیت علمی و معنوی استاد شهید مطهری حضرات آیات: بروجردی، امام خمینی، علامه طباطبایی و میرزا علی آقا شیرازی بوده اند.
آوازه فقاهت آیت الله بروجردی چنان انتشار یافته بود که بعضی از جویندگان فقاهت از حوزه علمیه قم به بروجرد و محضر آن فقیه محقق می رفتند که یکی از آنها استاد مطهری بود که تابستان 1322 از قم به بروجرد رفت و تحصیلات حوزه علمیه قم را به تحصیل در بروجرد بدل کرد، چنانچه پس از هجرت آیت الله بروجردی به قم از سال 1323تا سال 1331 که در قم اقامت داشته در درس های فقه و اصول آن استاد شاگرد پرور شرکت می کرد و از برجستگان محضر آن فقیه بزرگ بوده است .
استاد مطهری گرچه به صورت رسمی از سال 1329تا1331 و تنها فلسفه مشاء - بخشی از الهیات شفاء بوعلی – را در کلاس درس علامه طباطبائی شاگردی کرد و در جلسات مخصوص «اصول فلسفه و روش رئالیسم» حضور می یافت ، ولی از همان زمان تا پایان عمر خود ارتباط علمی با ایشان و بهره گیری از محضرشان داشت شرح و تبیین کتاب اثر گذار اصول فلسفه و روش رئالیسم و نیز بهره گیری از تفسیر عظیم المیزان در بیانات و تألیفات ایشان مشهود است.
آشنائی و ارتباط و ارادت طرفینی او با آیت الله میرزا علی آقا شیرازی هم اتفاق غریبی است . او خود می نویسد :
« تابستان سال 1320 پس از پنج سال که در قم اقامت داشتم، برای فرار از گرمای قم به اصفهان رفتم . تصادف کوچکی مرا با فردی آشنا با «نهج البلاغه» آشنا کرد . او دست مرا گرفت و اندکی وارد «نهج البلاغه» کرد... از آن پس چهرۀ « نهج البلاغه» در نظرم عوض شد ، مورد علاقه ام قرار گرفت و محبوبم شد. گویی کتاب دیگری است غیر آن کتابی که از دوران کودکی آن را می شناختم ... به خود جرئت می دهم و می گویم او به حقیقت « عالم ربانی» بود... او هم فقیه بود و هم حکیم و هم ادیب و هم طبیب .
فقه و فلسفه و ادبیات عربی و فارسی و طب قدیم را کاملاً می شناخت و در برخی متخصص درجه اول به شمار می رفت... او با « نهج البلاغه» می زیست،با «نهج البلاغه» تنفس می کرد، روحش با این کتاب همدم بود، نبضش با این کتاب می زد و قلبش با این می تپید ... راستی مرد حق و حقیقت بود.» (سیری در نهج البلاغه، صفحه12-7).
اما استاد شهید آیت الله مطهری که باید کل دوران تحصیلات بسیار مؤفق و با برکت او را در حوزه علمیه مشهد و قم بیست سال دانست، طولانی ترین مدت شاگردی و نیز تنوّع دروسی که استفاده کرده بود، شاگردی در محضر امام خمینی بوده است. او که از همان مشهد شیفته حکمت الهی و حکمای ربانی شده بود، آغاز آشنایی و ارتباط خود با حضرت امام را چنین روایت کرده است :
«پس از مهاجرت به قم، گمشدۀ خود را در شخصیتی دیگر یافتم . فکر کردم که روح تشنه ام از سرچشمۀ زلال این شخصیت سیراب خواهد .
اگر چه در آغاز مهاجرت به قم، هنوز از مقدمات فارغ نشده بودم و شایستگی ورود به معقولات را نداشتم اما درس اخلاقی که به وسیلۀ شخصیت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته می شد و در حقیقت درس معارف و سیر سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم خشک علمی، مرا سرمست می کرد.
بدون هیچ اغراق و مبالغه ای، این درس مرا آنچنان به وجد می آورد که تا دوشنبه و سه شنبۀ هفتۀ بعد، خودم را شدیداً تحت تأثیر آن می یافتم.
بخش مهمی از شخصیت من در آن درس و سپس در درس های دیگری که در طی دوازده سال از اسناد الهی فرا گرفتم، انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می دانم . راستی که او «روح قدس الهی » بود.» (علل گرایش به ما دیگری،صفحه9-8).
متفکر شهید در طول این دوازده سالی که گفته، درس های اخلاق که توصیفش نمود و حکمت متعالیه و اصول فقه و فقه را از محضر این اسناد الهی تحصیل کرد و علاوه بر تسلط و تخصّص فوق العاده در این رشته های اصلی علوم اسلامی، جان و روح خود را صیقل داده و همانند این اساتید بزرگ و سازنده خود، بی مبالغه از علمای ربانی گردید و با همین سرمایه علم و دانش والا و روح و جان تهذیب شد،مؤفق به آن همه خدمت فکری و تربیتی طی دهها سال وآثار ماندگار او همچنان منشأ روشنگری و هدایت می باشند.
درس اخلاق معروف حضرت امام از سال 1315تا سال1323 به مدت هشت سال در حوزه علمیه قم مجمع مشتاقان کمال بوده و البته معلوم نیست شهید مطهری از چه سالی در آن درس حضور می یافته ولی شاید قید دوازده سال دلالت کند که از حدود سال 1318 یا 1319 این توفیق را داشته که یکی از شاگردان آن درس باشد واما درس دیگری که او از محضر امام خمینی فرا گرفته بود، حکمت متعالیه بوده است . اهل این رشته می دانند که طالبان فلسفه اسلامی در حکمت متعالیه دو کتاب محوری را تحصیل می کنند؛ شرح منظومه ملا هادی سبزواری و اسفار صدر المتألهین.
استاد مطهری آخرین دوره تدریس شرح منظومه امام خمینی را درک کرد و در واقع خلاصه و عصاره حکمت متعالیه را بر محور این کتاب از ایشان که بیش از دو دهه استاد برجسته و شناخته شده حکمت صدرائی و عرفان نظری و عملی بوده، استفاده کرده است .
حضرت امام به موازات درس شرح منظومه و دروس دیگری که داشت، اسفار را نیز برای شاگردان سطح بالاتر تدریس می کرد و آیت الله مطهری و تعدادی از شاگردان درس شرح منظومه پس از اتمام آن کتاب از استاد اجازه گرفته و در درس اسفار شرکت کردند و کتاب نفس اسفار را از محضر او بهره بردند و به گفته هم مباحثه یازده ساله او مرحوم آیت الله منتظری دیگر بخش های اسفار را با توجه به آشنائی و تسلط بر حکمت متعالیه، مباحثه کردند و بدین صورت استاد حکمت صدرائی آنها تنها امام خمینی بوده است.
آنان همچنین در دهه بیست علاوه بر شرکت در درس فقه و اصول آیت الله بروجردی، از استاد فلسفه و اخلاق خود – امام خمینی – در خواست کردند درس اصولی برای آنها داشته باشد و به مدت هفت سال مباحث أمارات و و اصول علمیه دانش اصول را به صورت بسیار تحقیقی فرا گرفتند، درسی که هم استاد و هم شاگردان اصلی، آن را بسیار جدّی گرفته بودند و محصول آن درس هفت ساله به قلم امام دو جلد انوار الهدایه، یک جلد استصحاب و یک جلد تعادل و ترجیح و اجتهاد و تقلید و نیزرساله لا ضرر شده است.
در درس فقه نیز مدت چند ماه مقداری از «کتاب الزکاه» را فرا گرفتند .
دوران دیگر از ارتباط و همراهی این استاد و شاگرد در آغاز نهضت امام خمینی بوده که منجر به دستگیری و زندانی شدن این دست پرورده حضرت امام شده بود،اما مهم تر اینکه این ثمره فاخر اساتید برجسته حوزه علمیه قم در دهه های سی،چهل و پنجاه در تهران و محیط دانشگاه و حلقه های فکری اهل فکر اسلامی، با قلم توانا و بیان رسای خود سخنگوی اسلام قرآن و نهج البلاغه کرده بود و در این عرصه علاوه بر محدودیت ها و مزاحمت های حکومت ضد اسلامی و دیکتاتوری، با «تحجر» و «التفاط» مواجه بود که به مثابه دو لبه یک قیچی آن اسلام شناس بزرگ را مورد آزار و اذیت و مزاحمت قرار می دادند .
عده ای با افکار متحجرانه و قیافه مقدس مآ بانه تحمل دیدن کتاب «مسئله حجاب» و «نظام حقوق زن در اسلام » را نداشتند و حتی به شکوه پیش امام در نجف گفتند آقای مطهری با نوشتن کتاب «مسئله حجاب»موجب بی حجابی زنان شده است و از طرف دیگر اهل التقاط پندارها و یافته های خود را به نام اسلام عرضه می کردند که مقدمه کتاب « علل گرایش به ما دیگری» استاد شهید شکوه از این طیف است.
آیت الله مطهری در اوج غربت پدید آمده از این طیف ها و هجمه های آنان ، در سال 1356 نامه ای تاریخی به استاد و مربی خود می نویسد و در این نامه حتی لب به شکوه می گشاید :
« استاد و مقتدای بزرگوارم ! حوادث ناگوار پی در پی برای اسلام از یک طرف و روشن بینی ها و اقدامات مثبت و منفی به موقع و صحیح آن استاد بزرگواراز طرف دیگر، موجب شده که روز به روز جدّی تر و با خلوص و صمیمیت بیشتر آرزو کنم از خداوند متعال مسألت نمایم که وجود مبارک آن رهبر عظیم الشأن را برای همه مسلمانان مستدام بدارد... خدا را گواه می گیرم که کمتر اتفاق می افتد که در حال یا مقام و موقف دعایی این وظیفه را فراموش کنم و امیدوارم که مشمول دعوات خیریه شما بوده باشیم .»(سیری در زندگانی استاد مطهری، ص219).
استاد شهید در این نامه از جریان های : مارکسیستی ، مجاهدین، مخالفین روحانیت جریان شریعتی نام برده و به معرفی آنها پرداخته و به رهبر خود می گوید:
« گروه های چهار گانه فوق با من به حساب اینکه تا اندازه ای اهل فکر ونظر وبیان و قلم هستم به شدت مبارزه می کنند؛ شایعه برایم می سازند، جعل و افترا می بندند به طوری که خود را مصداق آن شعر فارسی می بینم که محقق اعظم خواجه نصیرالدین طوسی در آخر شرح اشارات به عنوان زبان حال خود آورده است :
به گردا گرد خود چندان که بینم بلا انگشتری ومن نگینم
ولی به لطف و عنایت پروردگار و توجهات اولیاء دین هراسی به خود راه نخواهم داد.این مقدار بثّ شکوی را جز به مثل حضر تعالی که استاد عالیقدرم و به جای پدرم هستید نمی کنم. من الان مرکز ثقل حملات این گروه ها هستم ... بار دیگر تکرار می کنم من جداً از خداوند متعال طول عمر برای شما می خواهم و فوق العاده نگرانم که اگر خدای ناخواسته پای حضرت عالی که تنها شخصیتی هستید که همه این گروه ها از او حساب می برند از میان برود اوضاع فوق العاده ناراحت کننده خواهد بود .»
به موازات افزایش دیکتاتوری رژیم پهلوی و وابسته تر شدنش به آمریکای سلطه گر، آگاهی های ملت ایران با رهبری امام خمینی ارتقاء یافت و موج انقلاب اسلامی آغاز گردید و توطئه شاه و صدام، حضرت امام را وادار به هجرتی سرنوشت ساز نمود و همان چهار ماه سرنوشت ساز اقامت ایشان در پاریس به مثابه شب قدر مبارزات ملت ایران، به پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم دیکتاتوری و تأسیس نظام مردمی – اسلامی جمهوری اسلامی منجر شد. در مدت اقامت رهبر مبارزات در پاریس استاد مطهری جزء اولین شخصیت هایی بود که به دیدار و زیارت امام شتافت و او خود می گوید :
«من که قریب به دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کرده ام باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم، چیزهایی از روحیه او درک کردم که نه فقط بر حیرت من، بلکه بر ایمانم نیز اضافه شد.» (پیرامون انقلاب اسلامی، صفحه 21)
در همین دوران استاد شهید با بیان رسا و تبیین های گویای خود به مثابه سخنگو و ترجمان فکر و اندیشه امام خمینی عمل می کرد و در تلاش شبانه روزی در کنار دوستان و همرزمان دیگر خود مانند شهیدان بهشتی و با هنر و مرحومان هاشمی رفسنجانی و مولوی اردبیلی در کنار چند تن از رجال مذهبی – سیاسی غیر روحانی هسته اولیه شورای انقلاب را طبق نظر و مأموریت امام خمینی شکل دادند و تظاهرات های عظیم میلیون ها تن از ملت را هدایت و مدیریت کردند و به خصوص او اندیشه پیشنهادی امام خمینی درباره نظام جایگزین نظام سلطنتی؛ یعنی «جمهوری اسلامی» را تشریح می کرد، به اینکه این نظام سیاسی جایگزین به معنای مدیریت و گزینش مدیران نظام جدید با رأی و نظر و انتخاب واقعی و نه نمایشی ملت ایران خواهد بود و در چنان نظامی احکام و موازین اسلام به مثابه « مواد» این «صورت» خواهد بود تا از ترکیب این دو به تباهی ها و عقب ماندگی ها و وابستگی ها خاتمه داده شود چرا که تحلیل عمیق خودشان از تحولات دوران معاصر ایران چنین بوده است :
« ملت ایران در طول تاریخ خود، به استثنای فترتهای کوچک و محدود، در زیر چکمه استبداد به سر برده و از این رو با اینکه به اعتراف اهل بصیرت یکی از باهوش ترین و با استعداد ترین ملل جهان است نتوانسته است در عرصه بین المللی استعداد های خود را بروز دهد .
در هفتاد و اندی سال پیش که از استبداد به ستوه آمده بود به رهبری روحانیونی آگاه و مجاهد و پایمردی مجاهدینی مسلمان کوشش کرد رژیم آزادی و دموکراسی را در ایران برقرار سازد، ولی این دولت مستعجل نپایید و کودتای 1299که با کودتای 1332 تأکید شد بساط آزادی و دموکراسی را برچید و حکومت فردی و استبدادی را بار دیگر برقرار کرد.» ( نامه ها و ناگفته ها، صفحه 199 )
به اعتقاد استاد متفکر، « اگر آزادی و دموکراسی محفوظ می ماند ملت ایران امروز در ردیف مترقی ترین کشور های جهان بود، در صورتی که پس از سه ربع قرن هنوز از نظر فقر و بی سوادی و فرهنگ و تمدن در ردیف عقب مانده ترین کشور های جهان است .
اختناق سیاسی و اجتماعی و محرومیت از آزادی و مشارکت در تعیین سرنوشت خود یکی از موجبات خشم و نفرت این مرد است.» (همان)
البته هدفی که آن استوانه و رکن فکری انقلاب اسلامی برای مبارزات در نظر داشت و جامعه ای را که انتظاری می کشید چنین بوده است :
« برچیده شدن حکومت استبدادی و برقراری نظام دموکراسی بر طبق موازین اسلامی و رسیدن به آزادی که شرط اصلی رشد و تکامل انسانی و اجتماعی است، اعم از آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی اجتماعات همراه با امنیت وواقعی قضایی و اجتماعی و بدون دخالت و مزاحمت های رنگارنگ دستگاه های انتظامی .» (همان،صفحه 202).
در نگاه استاد شهید بُعد اسلامی جمهوری « با الهام از روحانیون طراز اول آشنا به مقتضیات زمان» قابل اجرا می باشد. دو وصف « طراز اول » و «آشنابه مقتضیات زمان» بسیار جای تأمل و تفکر دارد و باید دید آیا در این زمینه طبق این معیار ها عمل شده و یا عمل می شود و برترین عالمان دینی و آگاه ترین آنها به زمان و اقتضائات و نیاز های زمان و زمانه نقش دارند و یا تنزل سطح، تنها به مؤید ها میدان داده می شود ؟!
استاد شهید از حیث اقتصادی جامعه ساخته شده در جمهوری اسلامی را چنین جامعه ای می داند : « اجرای برنامه اقتصادی نوین بر اساس مبارزه صادقانه با فواصل طبقاتی و بالا ترین سطح تولیدات کشاورزی و صنعتی کردن کشور با برنامه صحیح و جلوگیری از اسراف وتبذیر بودجه عمومی به عناوین مختلف.»(همان،صفحه203 )
باید پس از گذشت چهار دهه از عمر نظام جمهوری اسلامی صادقانه ومنصفانه به کارنامه اقتصادی آن با چنین هدفی که ترسیم شده بود نمره داد که چه وضعیتی داریم و معاش ملت چه جایگاهی دارد؟!
استاد شهید در پایان این مکتوب خود که در سال 1357 نوشته بود تصریح می کند که :« بار دیگر تأکید می کنم که اجرای همه این خواسته ها فرع بر این است که اولین خواسته اجرا شود [ یعنی برچیده شدن حکومت استبدادی و بر قراری نظام دموکراسی بر طبق موازین اسلامی و رسیدن به آزادی که شرط اصلی تکامل انسانی و اجتماعی است] بدون آن هیچ چیز دیگر عملی نیست و اگر عملی شود مانند همیشه جز صورت سازی و اغفال نخواهد بود.» (همان)
این مطهری بود که داغ شهادت او امام خمینی را داغدار و گریان کرد و آن مربی بزرگ و مقتدای او آن گونه از او سخن گفته که برای هیچ یک از بزرگان بزرگوار دیگر نگفته است :
« ضایعه أسف انگیز شهید بزرگوار و متفکر و فیلسوف و فقیه عالیمقام مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی مطهری قدس سره را تسلیت و تبریک عرض می کنم ؛ تسلیت در شهادت شخصیتی که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرد و با کج روی ها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد؛ تسلیت در شهادت مردی که در اسلام شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود. من فرزند بسیار عزیزی را از دست داده ام و در سوگ او نشستم که از شخصیت هایی بود که حاصل عمرم محسوب می شد . در اسلام عزیز به شهادت این فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه ای وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست .» (صحیفه امام، ج،ص؟ )
حضرت امام مطهری عزیز خود را چنین وصف می کند :
« مطهری که در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود.»
و او از شخصیت هایی می داند که با فداکاری « در زندگی و پس از آن با جلوه خود نور افشا نمی کرده و می کنند.» و « با شعاع فروزان خود مردگان را حیات می بخشند و به ظلمت ها نور می افشانند.» چنین بود که امام او را «فرزند عزیز» و « پاره تن» خود می نامد و در اولین سالگرد شهادت او پیام می دهد، کاری که برای دیگر شهیدان و الاقدر تکرار نشد و نوشت :
« مطهری فرزندی عزیز برای من و پشتوانه ای محکم برای حوزه های دینی و علمی و خدمتگزاری سودمند برای ملت و کشور بود .... من به دانشجویان و طبقه روشنفکران متعهد توصیه می کنم که کتاب های این استاد عزیز را نگذارند با دسیسه های غیر اسلامی فراموش شود.»(صحیفه امام ،ج،ص )؟
امام خمینی این متفکر بزرگ را « اسلام شناس عظیم الشأن » می نامد و همینجا است که باید از حوزه های علمیه و حکومت جمهوری اسلامی می پرسید که با تفکر و اندیشه والا و روشنگر این « اسلام شناس عظیم الشأن » در حوزه ها و ارکان حکومت چگونه برخوردی شده و می شود ؟!
آیا در این چهار دهه حوزه های علمیه سعی کردند محصولات آنها اسلام شناسانی از سنخ و جنس مطهری باشند یا وضعیت به گونه ای دیگر رقم خورده وپیش می رود ؟!
آیا در ارکان حکومت و بخش های مختلف تقنینی و اجرائی و قضائی و در دانشگاه ها و مراکز علمی و پژوهش نظام جمهوری اسلامی دغدغه ها و اهدافی که آن مغز متفکر ترسیم کرده بود پیگیری می شود و یا اینکه افکار دیگری از سر غفلت و یا با اهدافی خاص جایگزین شده است؟!
آنچه در این مختصر آمده ترسیمی شتاب زده از شخصیتی بزرگ و اسلام شناسی عظیم الشأن بوده که اسلام را در مکتب اهل بیت با دو ویژگی و فصل مقوّم « عقلانیت » و « عدالت » شناخته بود و به همان صورت معرفی می کرد و تفکر شیعی در اندیشه استاد شهید مطهری حول دو عنصر « عقل » و «عدل» می چرخید و اینجاست که باید وضعیت و کارنامه نظام جمهوری اسلامی را با این دو معیار سنجید و آسیب شناسی کرد و انحرافات و اشتباهات را اصلاح کرد و تمام سعی و تلاش معطوف به این باشد که این ثمره مجاهدات و وعده های امام خمینی و بزرگانی چون استاد شهید مطهری واقعاً مایه افتخار و الگو قرار گرفتن باشد و مبادا که عبرت آیندگان گردیم.